باکونین موضوعی است از مد افتاده مثل خرد»، مثل «الحاد».
او این روزها بیشتر سوژه ی یک کنجکاوی تاریخی شده است مارکسیستها طردش میکنند که رمانتیک است و گمراه با گرایش های ویرانگر و تز به اصطلاح استبداد نخبه گرایانه ی او را به دیده ی تحقیر می نگرند و برای محققان لیبرال همچنان جذاب است اما در حد سوژه ای برای مطالعات روان شناسی فرویدی و اتوپیایی عجیب اینکه آنارشیستها هم گویا علاقه شان را به او از دست داده اند احساس میشود که هر توجهی به چهره های تاریخی چون او نوعی وقت تلف کردن است و باید به مسائل امروزی تری چون ساخت شکنی دریدا و زیست شناسی اجتماعی یا پست مدرنیسم پرداخت.
ولی مسلماً باکونین سزاوار رفتاری شایسته تر از این است.
لیبرال ها در مقام توجیه گران کاپیتالیسم فردگرایی بورژوایی را مطرح میکنند؛ و مارکسیست ها نماینده ی شق دوم هستند یا همان سوسیالیسم دولتی آنارشیسم با کونین تلاشی است مستمر و مستدل تا در سنتزی دیالکتیکی لیبرالیسم و تأکیدش بر آزادی و فردگرایی را با سوسیالیسم و تأکیدش بر برابری به عنوان شرط ضروری آزادی عینی تلفیق کند.