کتاب اینترنت ندارم پس نیستم به بیان کوتاه «جامعهشناسی زندگی» است و در همهی جستارهایش به زندگی روزمرهی ما ایرانیان میپردازد. به این کلمات دقت کنید: لنگه به لنگهپوشی، پذیرائیکردن، بازگشتن از سفر و فکر به طلاق، ساخت مطبخ کنار آشپزخانه، بلاگری، احترام به بزرگترها، میز غذا چیدن در جنگل، بیحوصلگی، معمولیشدن برای هم، عصبانیت از گذر سریع زمان، بهستوهآمدن از رنج خود و دیگران، بوییدن و لمس آجرهای کهنه! همه و همه در این کتاب موضوع و بهانهی نوشتن شدهاند؛ نوشتاری با نثری روان و به دور از قلمبهسلمبهگوییهای رایج!نویسنده در پیشگفتار کتاب میگوید:گاهی باید توقف کرد، ایستاد و به زندگی روزمره خیره شد. در زندگی روزمره کارها بدون تأمل و درنگ انجام میشود و پیش میرود، ولی گاهی به عمد باید «چرا»یی در مقابل جریان عادی زندگی قرار داد. باید یقهاش را گرفت، آشناییزدایی کرد، و پرسید چرا؟ مثلا «من چرا تلویزیون نگاه میکنم؟» «چرا این لباس را، و نه آن یکی را، دوست دارم؟» «چرا مدتهاست دیگر به همسرم نمیگویم دوستت دارم؟» «چرا این قسمت خانهمان را بیشتر از جاهای دیگرش دوست دارم؟» «چرا مدام دلم برای سواری با ماشین پدرم در دوران کودکی تنگ میشود؟» «چرا دیگر در خانهمان آلبوم عکس نداریم؟» «چرا در مهمانیها آنقدر نگران قضاوت دیگران هستم که درستوحسابی غذا نمیخورم؟» کار سادهای که من در این کتاب انجام دادهام این است که مقابل برخی رویدادهای زندگی روزمره، که شاید از نگاه افراد بسیاری پیشپاافتاده باشند، «چرا»یی گذاشتهام و بعد سعی کردهام پاسخی برای آن بیابم.