ایما مجموعه غزلهای سجاد سامانی است. در یکی از سرودههای کتاب میخوانیم: «دل دیوانهام با دیدن بیگانه میلرزد/ چه با بیگانه میگویی؟ دل دیوانه میلرزد/ توان گریۀ آرام در ابر بهاری نیست/ اگر از هایهای گریههایم شانه میلرزد/ برای دیدنم ای کاش در قلب تو شوقی بود/ که حتی شمع هم با دیدن پروانه میلرزد/ فرو میریزد ایمان مرا موی پریشانی/ که گاهی با نسیم کوچکی ویرانه میلرزد/ تو را میبیند و در دست زاهد رشتۀ تسبیح/ تو را میبینم و در دست من پیمانه میلرزد»