"چون رود جاری باش"، مجموعهای از قطعات خلاصه و عمیق است که لحظههای کوتاه اما جاودانی را در زندگی انسانهای گوناگون ثبت میکنند؛ مانند داستان پسرکی که مینویسد اما بیشتر به قلمش توجه دارد تا به محتوای نوشتهاش؛ چرا که همه چیز بسته به این است که از کدام زاویه به واقعیت نگاه کنیم.
کتاب "عطیه برتر"، کتابی است سراسر عاشقانه که با معنویات درهم میآمیزد. این کتاب عشق را نیرویی جاودان و همیشگی میداند که بر تمام اصل و اساس دنیا سیطره دارد.
کتاب "کیمیاگر"، داستان اسرارآمیز پسری چوپان و آندلسی به نام سانتیاگو را روایت میکند که رویای یافتن گنج را در سر میپروراند. او به همین منظور پا به سفر میگذارد اما دست سرنوشت، گنجی به مراتب باارزشتر و واقعیتر از تصور او را بر سر راهش قرار میدهد.
تحقق بخشیدن به افسانه شخصی یگانه وظیفه آدمیان است. همه چیز تنها یک چیز است. و هنگامی که آرزوی چیزی را داری، سراسر کیهان همدست میشود تا بتوانی این آرزو را تحقق بخشی.
اگر ساکن پاریس بودید و میدانستید که یک شبح در اپرای پاریس، زندگی میکند و مسئولین اپرا، وجود او را از همه مخفی کردهاند، چه میکردید؟ هرگز از کنار ساختمان اپرا رد میشدید یا مسیرتان را عوض میکردید؟