میشل فوکو با مانه به گونه ای برخورد نکرد که انگار فردی است که باید زندگی اش را در قالب مجموعه ای از حکایتهای کوتاه و خواندنی مطالعه کرد. فوکو به جای این کار از قرار معلوم نوعی شدت را وصف میکرد. چیزی نظیر میدانی الکتریکی رخدادی به نام مانه که در زبان تصویرهای نقاشی روی میدهد. فوکو با تمام توان میکوشد راهبردهای نامرئی و پوشیده ای را که بر نقاش حد میگذارند به قالب بیان ریزد و چیزی را مرئی گرداند که نقاشی نشان میدهد اما به همان اندازه میکوشد چیزی را قابل رؤیت سازد که نقاشی پنهان میکند. فوکو در مورد تاریخ جنون حبس کیفری یا قواعد حاکم بر تمایلات جنسی ابتدا به شناسایی نقاط عطف میدان معرفت میپردازد. فوکو با دقتی بالینی که سرشت نمای کارهای اوست لحظه هایی را شناسایی میکند که گفتار در آنها به «قبل» و «بعد» تقسیم میشود. کدام رخداد است که نقاشی مدرن را آغاز می کند؟ نام این رخداد از نظر فوکو واضح است مانه.