قبل از گرفتن این پیام رمزآلود کریستوفر رووه خوشحال بود و به عنوان کارآموز استاد بندیکت سیاه تیغ وقتش را به حل رمزها و معماها و ساختن داروها معجونها و اسلحه های قدرتمند می گذراند - گاهی هم به یک یا دو خرابکاری پرسرو صدا.
از روز اولی که تعطیلات تابستان شروع شد و هری به خانه برگشت، خانوادهی درزلی چنان با او بدرفتاری کرده بودند که هری فقط دلش میخواست به مدرسهی جادوآموزی و افسونگری هاگوارتز برگردد. اما...
شاید گاهی وقتها برایت این سؤالها پیش بیاید: «من کیام؟ چطور به اینجا رسیدهام؟ یا کجا میروم؟» بعضی از سؤالها خندهدارند، بعضیها هم تو را به فکر فرو میبرند و بعضیها هم همینطوری تصادفی انتخاب شدهاند.