داستان این رمان به رشد عاطفی قهرمان کتاب، الیزابت بنت، میپردازد. الیزابت در روند اتفاقات، به نادرستی تصمیمات عجولانه پی میبرد و فرق بین چیزهای اضافی و ضروری در زندگی را میآموزد.
در روستای ورست واقع در کوه های کارپاتِ منطقه ی ترنسیلوانیا، اتفاقاتی عجیب و اسرارآمیز در حال وقوع است و ساکنین روستا اعتقاد دارند که شیطان، قلعه نزدیک محل زندگیشان را به تسخیر خود درآورده است.