داستان این رمان که در زمانی پس از سقوط یک تمدن اتفاق میافتد، به کمونی میپردازد که در اطراف محلی برای گردهمایی به نام «آی دث» شکل گرفته است. در این محیط، بسیاری از چیزها از قند هندوانه به وجود آمده اند (اگرچه ساکنین از چوب کاج و سنگ برای ساخت و ساز، و همچنین سوختی تولید شده از روغن ماهی قزل آلا نیز استفاده می کنند).
تولد یک قدیس، روایت انسان مستأصلی است که پس از رسیدن به تمام لذایذ مادی زندگی دنیوی، سعی در یافتن آرامش در دل معنویات دارد؛ و نویسنده به دور از هر گونه ابتذال و زیادهگویی این سیر تکاملی انسان را در مقابل دیدگان خواننده به تصویر میکشد.
زنها سخت عاشق می شوند وسط اين همه آدم وسط اين همه نگاه دلشان بند يكی ميشود و او ميشود همه چيز و همه كسشان عشق دردناك نيست زيبا است اين خيانت است كه عشق را دردناك كرده است...