از شعرهایت بوی صاف نسیم دهکده و بوی سادگی قلبها به مشام میرسید. از بوی گل لباس مادر، چرخیده در زبان الوان هم گفته بودی؛ برای همین مادر با شنیدن آنها دلیل زنده بودن خود را حس میکرد....
کور شد من کورش کردم با همین دستهام کاش میتونستم برگردم عقب کاش دستام شکسته بود بی بی میگه چشمش زخم شده خب پس چرا جیغ میکشید و میگفت کور شدم کور شدم