آپریل چنان به او نزدیک بود که می توانست مستقیم توی چشم هایش زل بزند. آنها به رنگ شکلاتی غلیظ بود، آنقدر قهوهای که تقریباً به مشکی میزد. داستانی در چشمهای خرس بود، همانطور که در چشم هر انسان و حیوانی داستانی هست. چشمان خرس از گرسنگی و ناامیدی حرف میزد. شاید تنهایی هم بود، اما آپریل مطمئن نبود که این یکی تصویراحساسات خودش است یا نه. اما مهمتر از همه، چشمهای خرس مثل بعضی دیگر نامهربان یا بی رحم نبود و همین طورکه آپریل عمیقاً داشت چشمها را بررسی میکرد، اجازهای را که لازم داشت، دریافت کرد.