گردشمون تموم شده
وقت به خونه رفتنه
اما هنوز آتیشمون
قرمز و داغ و روشنه
باباجونم فوری میگه:
«آتیش یه غول پرخوره
اگر ولش کنیم بریم
جنگل ما رو میخوره»
آب میریزیم روی سرش
هاف هاف و هُف هُف میکنه
خیالمون راحته چون
میخوابه، خُرپُف میکنه