وقتی پیرزن در اجاق را باز کرد، کلوچه‌ی زنجبیلی بیرون پرید. بدو! بدو! هرچقدر تند بدوی نمی‌توانی من را بگیری! من یک کلوچه‌ی زنجبیلی هستم...

فرانکلین در تاریکی می ترسد او می ترسد توی لاک تنگ و تاریکش برود. به همین دلیل...

فرانکلین درباره خیلی چیزها کنجکاو است و دوست دارد مدام سوال بکند و کنجکاویش برطرف شود..

فرانکلین همیشه به همراه خانواده اش در یک خانه ی شهری زندگی می کرده است. او دوستان زیادی دارد...

خرس برای فرانکیلن تعریف میکند که قرار است دارای نوزاد شوند و احساس غرور و بزرگی می کند ولی ...

فرانکلین و خرس، دوست‌های صمیمی هستند. اما موقع بازی کردن، فرانکلین رئیس می‌شود و به او دستور می‌دهد چه کاری بکند و چه کاری نکند..

(داستانهای تخیلی مصور،داستان آشتی،گروه سنی:ب،ج(7تا11سال)،براساس شخصیت های خلق شده توسط پالت بورژوا،برندا کلارک،تصویرگر:سین جفری،مارک کورن،گلاسه)

آقای جغد که معلم فرانکیلین و دوستانش است، آن ها را از کلاس بیرون برد تا به کمک طبیعت، چیزهای تازه ای یاد بگیرند...

فرانکلین عاشق اردو رفتن و چادر زدن در طبیعت است...