نسترن بیحرف از اتاق حامی خارج میشود. در سکوتی سهمگین وسایلش را از روی میز جمع میکند و در سکوتی پر حرفتر از شرکت خارج میشود. حرفهای فرهودی به قدری برایش سنگین آمدهاند که بسان برگ پژمرده و افتادهای بعد از هرس میباشد. باور ندارد که حامی فرار کرده باشد یا با ژینوس نقشهای کشیده باشند...
در میان کوچههای تنگ و خاطرات بارانخوردهی تهران، کتاب هیلان داستانی است از عشق، درد و امید که به زیبایی و با قلم فهیمه علیمردانی به تصویر کشیده شده است.
کتاب آوار بی کسی برابر با یک رمان معاصر و ایرانی است که سه فصل دارد. عنوان این سه فصل عبارت است از «مروری بر گذشته»، «زمان حال» و «سه سال بعد». در بخشی از مقدمهٔ این اثر معلوم میشود که یک شخصیت با چمدانش در قبرستان به سر میبرد.