هگل بر خلاف کانت که معتقد بود شیء فی نفسه هیچگاه برای انسان قابل درک نیست. هگل چیستی خدا را برای انسان قابل درک میدانست. از دیدگاه او خدا از جهان جدا نیست. در واقع خدا یک تجرید واره یا مفهومی انتزاعی و بی محتوا نیست. انسان، خدا را که موضوع آفرینش جهان میباشد، فقط در پیوند با آگاهی میشناسد. به گفته خود هگل ضرورت درونی این آگاهی، آشکارگی (manifesting) و بیرون ساختن خود در دیگری (Other) است. در مرحله بالاتر این آشکارگی میتوان گفت که آنچه خدا میآفریند، خود خداست. در واقع آفرینش جهان در حکم خود آشکارگی خداوند است. روح آشکارگی مطلق است.