زندگیها چه دلنگرانی، گاه، وقتی که با منی و من پیروزتر و سرفرازتر از دیگر مردان! زیرا نمیدانی که در من است پیروزی هزاران چهرهای که نمیتوانی بینی، هزاران پا و قلبی که با من راه سپردهاند، نمیدانی که این، من نیستم، «من»ی وجود ندارد، من تنها نقشیام از آنان که با من میروند؛ که من قویترم زیرا در خود نه زندگی کوچک خود بل تمامی آن زندگیها را دارم، و همچنان پیش میروم زیرا هزاران چشم دارم، با سنگینی صخرهئی فرود میآیم زیرا هزاران دست دارم، و صدای من در ساحل تمامی سرزمینهاست زیرا صدای آنهائی را دارم که نتوانستند سخن بگویند، نتوانستند آواز بخوانند، و امروز با دهانی نغمه سر میدهند که تو را میبوسد.
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.