مهرنوش و شیوا دم قهوه خانه پاتوق از دوچرخه هایشان پیاده شدند. دوچرخه ها را از گارد جدول خیابان رد کردند و کشیدند داخل پیاده رو. بعد به جک ها تکیه دادند و قفل زدند. مهرنوش دهانه قمقمه را به لب گذاشت و یک نفس سرکشید. شیوا به ویترین یهچالی پشت شیشه اشاره کرد: به امروز کباب جگر هم داره نوشی.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 104 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786004050326 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.