تماشای فیلم روی کاغذ
مادر انگشتهایش را روی گونههای او سُر میداد تا میرسید به زیر چانه اش. صورت او را بالا می گرفت طوری که چشم در چشم هم می شدند.
وقتی مردم باهات حرف می زنن، از نگاه کردن توی چشم شون نترس، باشه؟
بن صاف توی چشمهای مادر نگاه می کرد و می گفت: «باشه.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 696 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 2-795-369-964-978 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.