«دودم ول میشود توی تاریکی. کمرنگش میکند. شکل کجومعوجی توش درست میکند. آبستره. بینظمی محض. درازی کاجها شب را تاریکتر میکند. تنهایی تاریک و لخت، با کلههایی رگهرگه، پخش توی تاریکی. شیارهای تاریک مغز، توی سفیدی. سفیدیاش پخش میشود روی سیمان تاریک. میتوانم بپرم. بپرم توی شب و خیال کنم هیچ وقت تمام نمیشود. میدانم همانجاست. همان زیر. میخواهد من هم باشم. پام را آنور آویزان میکنم، بعد خودم را ول کنم و پایین بروم. عصبها یک آن تا نهایت درد کشیده میشوند و تمام. اگر خودم را درست بیندازم. بعد دیگر به هیچ جا نمیرسم. توی شب میروم همینطور. این قاب نگهام داشته. چی فاصلهی من است با شب، با آن پایین؟ با سیمان قطعهقطعه، و علفی که میدانم از لابهلاش زده بیرون. بس که تماشاش کردهام. همیشه فاصله همینقدر است. چون یک دیوار فقط فاصله بود. سوفیا پشتش. همیشه باید میبود. خیالات کودکانهی من اینطور میگفت. حالا میشود آن پایین باشد. همان زیر درختها. میگوید بیا! بیا! انگار پشت این شب ایستاده باشد. پشت همین نازکی شب. میگوید از دیوارها خلاص نمیشویم...»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 116 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | اول |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786002295491 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.