«اینجا شبیه بیمارستان صحرایی شده! مامانی که قلبش گرفته یه گوشه افتاده، بابامنوچ که از سردرد چشماش شده دو تا کاسه خون. بیتا جونو دیدم دو تا قرص پشت هم انداخت بالا، حالام چشماش داره پیلی پیلی می ره! آتابیگ، تازه زیر چشمش داره کبود می شه، طفلی پیرمرد از اون موقع تا حالا صداش در نیومده، ولی بد مشتی پیام زیر چشمش کاشت! آمیرزام که یه گوشه آشپزخونه نشسته به نوحه خونی واسه دل خودش! کیانم که شل و پل گوشه ی اتاقش افتاده، اینم از حاجی که با سر باندپیچی شده نشسته و حتی نمی تونه بره استراحت کنه!»

ما آب حیات می فروشیم.

کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور

فروشگاه اینترنتی کتاب وب