صداى ریزش شلاق کش و چسبیده چکههاى باران روى شاخههاى کاج و برگهاى خشک چنار مثل صداى چراغ پریموس کشیده و منگکننده بود. نیروى سید حسنخان تمام شده بود. قلبش غیرطبیعى و تند مىزد و درد شدیدى در آن حس مىکرد. بدنش خیس عرق شده بود و سوزن سوزنى مىشد. بىاراده توى درگاه نشست و به در باغ تکیه زد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 216 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 9 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | داستان فارسی |
شابک | 9789643512262 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.