یک روز صبح همین که گره گوار سامسا از خواب آشفته ای پرید، در رختخواب خود به حشرهی تمام عیار عجیبی مبدل شده بود. به پشت خوابیده و تنش، مانند زره، سخت شده بود. سرش را که بلند کرد، ملتفت شد که شکم قهوهای گنبد مانندی دارد که رویش رگههایی به شکل کمان تقسیمبندی کرده است. لحاف که به زحمت بالای شکمش بند شده بود، نزدیک بود به کلی بیفتد و پاهای او که به طرز رقت آوری برای تنهاش نازک می نمود جلو چشمش پیچ و تاب میخورد.
گره گوار فکر کرد: ”چه به سرم آمده؟” مع هذا در عالم خواب نبود. اتاقش، درست، یک اتاق مردانه بود. گرچه کمی کوچک، ولی کاملاً متین و بین چهار دیوار معمولیاش استوار بود. روی میز کلکسیون، نمونههای پارچه گسترده بود. گره گوار شاگرد تاجری بود که مسافرت میکرد. گراووری که اخیرا از مجلهای چیده و فاب طلایی کرده بود، به خوبی دیده میشد. این تصویر زنی را نشان میداد که کلاه کوچکی بر و یخهی پوستی داشت و خیلی شق و رق نشسته و نیم آستین پر پشمی را که بازویاش تا آرنج در آن فرو میرفت، به معرض تماشای اشخاص با ذوق گذاشته بود.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 103 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | داستان خارجی |
شابک | 9789643512453 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.