آلیس با خجالت پرسید: «هیچ شیر یا ببری این اطراف هست؟»
توئیدلدی گفت: «این فقط صدای خر و پف شاه قرمز است.»
دو برادر با صدای بلند گفتند: «بیا او را ببین!» و بعد هر کدام یک دست آلیس را گرفتند و بردند به سمت جایی که شاه خواب بود.
توئیدلدام گفت: «منظره ی دل انگیزی نیست؟»
آلیس نمی توانست صادقانه بگوید که هست. شاه یک شب کلاه بلند منگوله دار قرمز بر سر داشت و مثل یک توده ی نامرتب مچاله شده بود و با صدای بلند خر و پف می کرد. طوری بلند که توئیدلدام گفت: «عن قریب سرش کنده می شود!»
آلیس که دختر کوچولوی دلسوزی بود، گفت: «می ترسم از خوابیدن روی علف های نمناک سرما بخورد.»
توئیدلدی گفت: «الان دارد خواب می بیند. فکر می کنی چه خوابی می بیند؟»
آلیس گفت: «هیچ کس نمی تواند حدس بزند.»
توئیدلدی درحالی که پیروزمندانه دست می زد، فریاد کشید: «چرا، دارد خواب تو را می بیند. اگر خوابش درباره ی تو قطع شود، فکر می کنی آن وقت کجا هستی؟»
آلیس گفت: «معلوم است، همین جایی که حالا هستم.»
توئیدلدی با لحن تحقیرآمیزی جواب داد: «نه! آن وقت هیچ جا نیستی. چون تو فقط در رویای او هستی!»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 176 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | رمان نوجوان |
شابک | 9786001823633 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.