من، پیرمردِ بینوای بیچاره، اینجام، دو قدمی درِ خونهشون، و همهی خوشبختی کوچیکشون تو مُشتهای فرسودهی منه و از ترس تباه شدن این خوشبختی جرئت باز کردن مشتمو ندارم.
ص 142
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 149 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | نمایشنامه |
شابک |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.