ذهن روبی همیشه پر از ایده بود.
روزی تعدادی تخته چوب قدیمی پیدا کرد و تصمیم گرفت با آن ها چیزی بسازد .
از برادرهایش خواست تا به او کمک کنند. اما آن ها مسخره اش کردند و گفتند که او بلد نیست چیزی بسازد.
روبی جواب داد: «خُب یاد می گیرم.»
و دست به کار شد.
سرانجام قلعه ای فوق العاده ساخت که همه دلشان می خواست در آن بازی کنند.
و حالا این روبی بود که می خندید.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رحلی |
تعداد صفحه | 40 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | داستان کودک |
شابک | 9786004625760 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.