خودم را کنار کشیدم، فکر کردم میخواد از جلوی من رد شه گم شه بره. ولی میدونی چی شد؟ خادم کلیسا صندلی رو آورد و درست همون جایی که وایساده بودم گذاشت تا شازیک یه کاره روش جا خوش کنه. دود از کلهام بلند شد، چشمهام سیاهی رفت، چهارستون بدنم به لرزه افتاد!
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 432 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1395 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786003531833 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.