پیرمرد را بار اول حیاط مسجد دیدم. البته پیشتر هم چندی باری او را توی صف نانوایی یا نفت دیده بودم یا شاید در سبزی فروشی یا قصابی. اما همیشه با فاصله و از دور بود... .
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 159 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 9 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | داستان کوتاه ایرانی |
شابک | 9786003671850 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.