پنج نفر بودند: یک سرهنگ ستاد، یک سرگرد فراری، یک سروان اخراجی و دو نفر شخصی. دور یک میز گرد قدیمی با چند صندلی لهستانی و یک چراغ سقفی حبابدار که نور اندکی به اتاق میپاشید. پردهها را کشیده بودند. نمیدانستند که بیرون برفریزی شروع به باریدن کرده. زمستان سختی بود. دایم برف میبارید. همهجا یخ زده بود، حتی شاخههای درختان یخ زده بودند و از آنها قندیلهای بلورین آویزان بود. هرشب چند پرنده یخ میزدند وزیر شاخهها میافتادند، اما کسی به آنها نگاه نمیکرد...
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 332 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 8 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان فارسی |
شابک | 9786006605715 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.