رمان «یادت نرود که ...» اثر یاسمن خلیلیفرد، داستان مردی میانسال به نام کیوان کامیاب را روایت میکند که پس از سالها دوری، از پاریس به ایران باز میگردد تا خاطرات گذشتهی خود را مرور کند. زنی به نام فروغ شکیبا که کیوان سالها عاشقانه دوستش داشته، بخش مهمی از این خاطرات به شمار میآید. داستان از زبان راوی دانای کل روایت میشود و علاوه بر زندگی کیوان، به زندگی دیگر انسانهای تاثیرگذار در زندگی او نیز اشاره میکند و روابط آنها را شرح میدهد. شخصیتهای داستان، در سن میانسالگی قرار دارند.
«چمدان را از زیر دستگاه رد کرد. مرد باربر کمکش کرد دوباره بگذاردش روی چرخدستی. توی جیبش دنبال پول ایرانی گشت. یک هزارتومانی ته جیب پالتو پیدا شد. گذاشتش کف دست باربر. مرد ناراضی نگاهش کرد؛ فقط همین؟! شرمنده شد. تا خواست توضیح بدهد پول ایرانی ندارد، مرد سر تکان داد و رفت. قلبش تندتند میزد. پانزده سال پیش، از فرودگاه مهرآباد رفته بود پاریس. فرودگاه جدید برایش آشنا نبود. وقتی میرفت، همه چیز فرق داشت. دکتر فرامرزی گفته بود میآید دنبالش. دوروبرش را نگاه کرد. با آن که فرامرزی کاملا تغییر کرده بود و جاافتاده شده بود، راحت او را پشت شیشهها پیدا کرد.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 451 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 13 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786007405369 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.