خب قبلا تجربه ی این یکی را داشت؛ شاید افاقه می کرد. مهران به صورت غرق در اشکش نگاه کرد و دستانی که مقابلش می لرزید. چشمانش پر از معصومیت بود. اصلا کی از این چشم ها دروغ و دغل دیده بود؟
نگاهش عمق بیشتری گرفت.
کوچولوی تخسی که زیادی بی پروا بود.
نفهمید چه شد که خشمش یکباره فروکش کرد.
شاید از سادگی حرفش، شاید نگاهش و شاید خیلی چیزهای دیگر که در آن لحظه برایش معنا نداشت... اما یک چیزی مسلم بود، دوست داشتنی بود! با همه ی شلوغ کاری هایش با همه اشتباهاتش با همه شروشورش، با جیغ و دادش و حتی حرف گوش ندادن هایش..
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 600 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789642162185 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.