این برایش عجیب بود. چون در بین تمام خصوصیات شخصیتی که می توانست برای خودش بگوید، هیچ کدام حتی شبیه “آدم مذهبی” یا حتی معنوی هم نبود. لحظاتی بود که او شک می کرد که اصلا به چیزی باور داشته باشد، چیزی که هرگز جرئت نکرد به مادرش بگوید. البته از نظر فرهنگی، او مسلمان محسوب می شد. ماه رمضان و اعیاد را خیلی دوست داشت. تمام آن ها قلبش را گرم و ذهنش را با خاطراتی از بوها و مزه های مختلف پر می کرد.

اسلام برای او یادآور خاطرات کودکی اش بود، خیلی آشنا، خیلی شخصی اما تا حدی مبهم. جایی در مکان و زمانی دوردست. مثل یک حبه قند که در قهوه اش حل شده، هم آنجا بود و هم نبود.

این مسئله همیشه آزارش می داد که خیلی از ترک زبان ها مناجات عربی را حفظ می کردند، بدون این که یک کلمه از آنچه را می گویند، متوجه شوند. چه انگلیسی، چه ترکی، پری عاشق کلمات بود. او آن ها را مثل تخم هایی آماده ی ترک خوردن و سرباز کردن در دست هایش نگه می داشت. در حالی که نبض قلب های کوچک سرشار از زندگی شان را کف دستش حس می کرد. با جست و جوی معانی پنهانی و آشکار آن ها، ریشه ی هر کدام را مطالعه می کرد. ولی برای تعداد بی شماری از مومنین، کلمات در دعاها فقط اصواتی مقدس بودند برای اینکه از آن ها بترسی نه اینکه به دنبال نفوذ در معنا و اعماقشان بروی، مثل انعکاسی بدون ابتدا و انتها که در آن عمل اندیشیدن تحت سلطه تقلید و تکرار محض از بین رفته بود. در آغوش امن ایمان، جواب ها را می توان با پرسیدن سوال های بی قید و شرط پیدا کرد:

“به شرطی که در درجه اول تسلیم باشی.”

پری در دفتر خاطرات خدایی اش نوشت: «مومنان جواب را به سوال ترجیح می دهند و شفافیت را به عدم یقین.»

آتئیست ها «منکرین وجود خدا» هم کم و بیش همین طور بودند. خنده دار بود، وقتی به مساله ی خدا می رسیدیم، فقط تعداد کمی از ما که تقریبا هیچ چیز در این باره نمی دانیم، جرئت گفتن “نمی دانم” را داشتیم.

ما آب حیات می فروشیم.

کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور

فروشگاه اینترنتی کتاب وب