کیف سیاه رنگ را گذاشت روی زانویم. بعد بیآنکه نگاهم کند، گفت اتفاق وحشتناکی برایش افتاده است. گفت همهاش توی همین کیف است و از ماشین پیاده شد. هنوز در را نبسته بود که سرم را خم کردم و گفت: «میتونم اسمتونو بپرسم؟»
سرش را خم کرد و خیلی آهسته گفت: «دراکولا»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 112 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 12 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 9789643695149 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.