از رودورن انداختیم توی بلوار سنژرمن و رفتیم تا سنمیشل. تقاطع سنمیشل، یک سلف سرویس تر و تمیز بود که با جیب من هم میخواند. داشتم فکر میکردم کاش وقتی پول میرسید سروکلهاش پیدا میشد. تا چشمش افتاد به در و پیکر رستوران گفت: «راستش، امروز توی خط اینجور جاها نیستم. بریم یه جای دنج.» پرسیدم: «حال داری بیای؟» یکوری نگاهم کرد. «ما رو کشوندی تا اینجا، تازه میپرسی...» برگشتیم تو سن میشل. جلو یک کیوسک روزنامهفروشی، ایستاد و یک کیهان چاپ لندن و یک تایمز روز قبل گرفت و راه افتادیم. نگاهی انداخت به سرتیترها و بلند شروع کرد به خواندن: «اعتراض کمونیستها به ژیسکاردستن»، «اعتصاب سندیکای کارگری»، «توافق پاریس با قرارداد...»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 259 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1393 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9789640493380 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.