حتم داشتم زیبا خانم هم یک روزی سوار بنز بابای باباجیلی شده. جد بزرگ مان رفته بود دنبالش و در مرسدس پونتون 180 را برایش باز کرده بود. یا باباجیلی مرسدس بنز کوپهی اس ال 350اش را پارک کرده بود جلو خانهی اشرف خانم و تعظیم کرده بود و در را برای عشقش باز کرده بود و او با لبخند باشکوهی سوارش شده بود. هیچ کدامشان با حسرت از دنیا نرفتند. من هم نمیروم، زهرا هم نباید برود. هیچ ماشینی به پای این بنز نمیرسد. هیوندا در تبلیغش گفته بود کممصرف و ارزان. مرسدس بنز هم زده بود: با حسرت از دنیا نروید.
ـ از متن کتاب ـ
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 226 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 2 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786002295323 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.