زن بیچاره در یکی از روزهای زیبای ماه مه چند نفر از زنان همسایه را دعوت کرد تا به اتفاق روی تپه مشرف به ده گردش بکنند. آن روز دون لیزی چیریکو کنار دروازه قبرستان کوچک بالای تپه که دریا در دامنهاش و دشت پشت سرش قرار داشت، ایستاده بود و با دیدن زنها آنها را به داخل قبرستان دعوت کرد.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 216 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1393 |
موضوع | داستان خارجی |
شابک | 978-964-351-764-9 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.