زیپ کاور را باز کرد و گیتار را کشید بیرون. نشست رو بهرویم. نگاهم به چند اتاقی بود که بالای پلههای ته هال بود. با نگاهم همراه شد اتاقها را دید. گقت: «اتاق مادرمه. رفتند منچستر برای کارای دانشگاه برادرم.»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 80 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | داستان فارسی |
شابک | 978-964-351-914-8 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.