یک بار گفتم اینها را برادرم بنویسم به برادر آقامیر در هند. دستم نیامد. میرزاحسن هم سفارش فرستاده بود، خانه من جای این کارها نیست و صبح که توی هشتی دیدمش، گفت: «به تو چه، کم بدبختت کردند.» اما نمیدانم چرا عذاب میکشم و مثلا توی اتاق که نشستهام و تمرین خط میکنم، دلم میخواهد به قلم شکسته کتابت کنم که: ای کوتاهدست، تو که آنجا راه دور نشستهای، بدان که چنین و چنان شد... .
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 87 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1395 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786004050982 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.