ژیل و لیزا، زن و شوهر جوانی هستند که در پی یک حادثه تمام زندگی و خواستههای هم را مرور میکنند. ژیل در اثر ضربهای که بهسرش وارد شده است، چند روز در بیمارستان بستری میشود. بعد از به هوش آمدن، متوجه شد حافظه خود را از دست داده است. ژیل که چیزی را بهخاطر نمیآورد بعد از آمدن بهخانه با کلافگی و سردرگمی درصدد است بفهمد با زنی که روبهرویش قرار گرفته و ادعا میکند همسرش است تا پیش از این اتفاق چه رابطهای داشتند؟ آیا باهم خوشحال بودند یا ...؟ گفتوگوهای بین این دو نفر با قلم زیبا، روان و جذاب اشمیت، داستانی خواندنی و قابل تامل را پدید آورده است. او در نمایشنامهی کوتاه خود بارها خواننده را غافلگیر میکند.
«ژیل: پس زندگی با من جهنمه؟ زن متعجب بهطرف او برمیگردد. لیزا: هروقت این سوال رو میکنی دلم میگیره. ژیل:و جوابش چیه؟ لیزا چیزی نمیگوید. از آنجا که ژیل همچنان منتظر است، سرانجام تسلیم میشود و با لحنی ملایم و شرمآلود جوام میدهد: البته که جهنمه... ولی یه جورایی هم... به این جهنم علاقه دارم...»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 88 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 26 |
تاریخ چاپ | 1401 |
موضوع | نمایشنامه فرانسوی |
شابک | 978-964-341-409-2 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.