اَیا چشمهایش را که باز میکند، برای لحظهیی شک میکند که در مزار است یا تهران. همهجا آرام است. فکر میکند در مزار، در خانهی پدریاش، اگر بیدار شده باشد، وقتی از اتاق برآید، حتمی آفتاب روی حویلی را پر کرده است و بوبویش را خواهد دید که باز از صبح وقت، در حویلیشان شور میخورد. به ماکیانهایش دانه میدهد. گاوش را میدوشد و... و به گفتهی خودش روزش را در حویلی گم میکند. اَیا همانطور که تختهبهپشت بر جایش دراز کشیده است، رویش را به چپ دَور میدهد و به طرف کلکین میبیند که نور صبحگاهی از شیشههای چَتَل بالاییاش که با کاغذ کاهی روزنامه پوشانده نشدهاند، به درون میتابد. مگر هوای اتاق دَمکرده و پر از دود سگرت است. و به یاد میآورد اینجا تهران است؛ تهران و این اتاق سه در چهار مجردیشان که همیشه بوی سگرت میدهد؛ در حویلییی با اتاقهای کرایی برای مجردها، در کوچهیی تنگ و باریک که رنگ آفتاب را هیچ نمیبیند
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 125 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786002299734 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.