فردای آن روز توی راه مدرسه، چشمم خورد به قلب گنده ای که روی دیوار کله پزی مش رحمان کشیده شده بود. فرقش با قلبی که فرامرز کشیده این بود که یک ظرف کمر باریک قشنگ هم زیرش گذاشته بودند تا خون ها بریزد آن تو. با خودم گفتم یعنی مش رحمان با آن قوز گنده ای که روی کمرش است عاشق شده. چند بار انگشتم را کشیدم روی قلب که مش رحمان گوشم را کشید: "چه غلطی می کنی؟"
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 104 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1399 |
موضوع | داستان نوجوان |
شابک | 9786000809201 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.