«...اون لیوان رو بده به من تا من با انگشتهام که تو مالش دادی بگیرمش. ببین، اینطوری میگیرند. کمی رو به بالا. به چشمهام نگاه کن. اینطور. هیچکدومتون رو نگاه نمیکنم. اما شما منو محاصره کردید. به چشمهام، به دستهام، به لیوان، به این بریدگی زیرچشمم نگاه کنید. به دامنم، به کفشم که پام نیست. اون ته دارند منو نقاشی میکنند. دوروبرم چهار ردیف، زیر پام سنگفرش. بالای سرم آسمونه که داره روشن میشه. اینجا، توی چهارباغ باید با کسی مثل خودت قدم بزنی. یه معما بگم؟ ردوبدل بکنیم؟ تا وقتی از پلهها بالا میری، همه برن کنار،برن کنار تا تو بالا بری، تا اون ته چهارباغ تو رو نقاشی کنند، با یه پل، با غرفههاش، با آدمهاش، توی تالار. توی غرفهها پر از سبیلهایی بود که روی زمین میریخت. یه پرنده پیدا میشه و گم میشه. یه نازتو برم سارا، چهقدر همه بچهاند! چهقدر دوچرخه!»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 99 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1402 |
موضوع | مجموعه داستان فارسی |
شابک | 9789643625801 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.