روز بعد که بابا خانه نبود ، من بیل را برداشتم . باغچه را شخم زدم . هر چه گل و سبزه بود ، همه اش را از ریشه کندم و روی گل و سبزه گل ریختم . گل و سبزه را توی گل شخم زدم و دفن کردم ، ده باری روی گل محبوبه شب بیل کوبیدم . بعد رفتم روی ایوان نشستم . یکهو بغض توی گلویم ترکید . آن قدر خندیدم که چشم هایم پر اشک شد . صدای مادربزرگ را شنیدم :« چرا باغچه ام را شخم زدی ؟»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 116 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1398 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786004052900 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.