در دیفنباکستراسه جلو میرفت. رگبار شروع شد، رگباری تابستانی که با راه رفتن او و پناه گرفتنش زیر درختها، کم و کمتر میشد. مدتها فکر کرده بود مارگارت مرده است. دلیلی وجود ندارد، نه، دلیلی وجود ندارد. حتا در سال تولد هر دو ما، وقتی این شهر از بالا شبیه تل آوار بود، یاسها ته باغها و بین ویرانهها گل میدادند.
ـ از متن کتابما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 152 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1395 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9789643628536 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.