من برمی گردم،بر می گردم و یکراست ساغ خانه محمد عطیه می روم و در نشانی منطقه الشعب نهایه الفرتات جنب الجامع...تا به همسر جوانش بگویم که او زنده بود و هر شب را با یاد تو چشم هایش خیس میشد امیدوارم خضر لبنانی و مصطفی عراقی و ناصر ایرانی و عبدالرحمن سوری و نبیل سیاه و ابو مریم مسیحی و احسان ترک و عامر حکیم و یوسف بامرام آن سودانی با موهای مجعد که با شلوار کوتاه در اردوگاه دنبال کسی میگشت تا با او بات بات بازی کند،از دست شما جان سالم به در ببرند. وقتی بر میگردم شما دیگ اینجا نیستید.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 296 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | زندگینامه |
شابک | 9786000301477 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.