نصف حواسم به در ساختمان بود مبادا خواجوی یکهو برسد به مقام معلمی اش یکه توهین بشود... «اینصافا بد کرده..» «شما مطمئنین؟» حاجی لحظه ای مبهوت نگاهم کرد بعد چشم هایش پر شدند از شیطنت و جوان شدند و آن غم پیری زودرس مخصوص معلم ها گم شد... «شوما هم دهتورجان ناگولایید...آ...»
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 111 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1395 |
موضوع | رمان ایرانی |
شابک | 9786004050692 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.