هوای شبهای بهار هنوز سوز زمستانه داشت و قلب عاشق رودابه رمق و توان ایستادن را از او میگرفت. زال که اوضاع را اینطور دید شال گردنش را گشود و روزی زمین پهن کرد. دست به سوی رودابه دراز کرد. بیهیچ سخنی از او تقاضا کرد دستش را بگیرد و به کمک مردانهی او برای نشستن بر زمین پاسخ رد ندهد. رودابه به عمرش با مردی جز پدرش و کاتبی که به او مشق و نوشتن میآموخت همکلام وهمنظر نشده بود. با شرمی آمیخته با ترس به بازوی ستبر زال تکیه کرد و آرام روی زمین نشست. زال نزدیکش نشست. چند لحظه سکوت بینشان حکمفرما بود. زال از تبی داغ میسوخت و رودابه در سرمایی که وجودش را دربر گرفته بود تقلا میکرد زنده بماند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 135 |
نوع جلد | گالینگور |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 6 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | متون کهن برای نوجوان |
شابک | 9786008025047 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.