باید بگوید و بنویسم. از روزهایی که گذشت، از سرگردانیام و عشقم که نمیدانم از روز شکار شروع شده بود یا از همان روزی که اسم گل اندام را از زبان دایهها شنیدم و به داستانهایی که از زیبایی و عشاقش میگفتند، میخندیدم. میگفتند در کشور چین است. دختری به اسم گلاندام، فرزند قیصور پادشاه. دختری که در زیبایی و طنازی یکه و همتا ندارد و زیباییاش به حدی است که اگر یک لحظه خود را از پنجرهی قصرش نشان دهد، هزاران عاشق برایشان جان میدهند. میگفتنند در روز نوروز پنجره را باز میکند و خود را به مردم نشان میدهد و هرکس او را میبیند و اله و شیدایش میشود و دیگر اطراف قصر را ترک نمیکند
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | پالتویی |
تعداد صفحه | 145 |
نوع جلد | گالینگور |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 4 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | متون کهن |
شابک | 9786008025016 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.