در رویاهایش همیشه یک در چوبی زیبا وجود داشت. اندازه ی این در خیلی کوچک بود. اندازه ی یک بالش یا یک کتاب دایره المعارف. پشت این در چوبی زیبا، در دیگری بود و پشت در دوم، تصویر امپراطور بود. هیچ کس اجازه هی دیدن آن را نداشت. چون امپراطور مقدس بود، او رب النوع بود. به چشم هایش نمی شد نگاه کرد. پسر در رویاهایش می دید، در اول را باز کرده و دستش روی دستگیره در دوم است. مطمئن بود، به محض باز کردن در، او را می بیند.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 120 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | جولی اتسکا |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1394 |
موضوع | داستان کوتاه خارجی |
شابک | 9786006687957 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.