در ظلمت خشک و سرد شبانه، هزارن ستاره نمایان شدند ودرخشش یخزدهشان بیدرنگ از هم جدا شده و شروع کردند به طرز نامحسوسی لغزیدن به سوی افق. «ژانتین» نمیتوانست از تماشای این آتشهای سرگردان چشم بردارد. همراه با آنها میچرخید و همان چرخش بیحرکت، رفته رفته او را با ژرفترین نقطهی ذاتش که امنون سرما و هوس در آن در نبرد بودند، پیوند میداد. روبهرویش ستارهها یک به یک فرو میافتاند، سپس میان تخته سنگهای صحرا خاموش میشدند.و ژانتین هربار کمی بیشتر آغوشش را به روی شب میگشود.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 192 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 3 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | داستان کوتاه خارجی |
شابک | 9786007987315 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.