بر کرانهای مهتابی پدری، پسر خفتهاش را در آغوش میکشد و چشم به راه دمیدن سپیده و رسیدن قایقی میمانند.
پدر با پسرش از تابستانهای طولانی دوران کودکیاش میگوید.
و از خانه پدربرگ او در سوریه، از خشخش برگهای زیتون در نسیم از بع بع بزهای مادر بزرگ او، از تلق تلوق دیگ و قابلمه یاد میکند. همچنین حکایت شهر پر هیاهوی حمص با کوچههای شلوغ ،مسجد و بازار بزرگ را در روزگاری باز میگوید.
که هنوز از آسمان بمب بر سرشان نباریده بود و فراریشان نداده بود.
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 48 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1397 |
موضوع | رمان خارجی |
شابک | 9786004052801 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.