شمس تذکره ها از همان دوران کودکی، دارای کرامات عجیبی است:
“من کودک بودم خدا را می دیدم. ملک را می دیدم و مغیبات اعلی و اسفل را مشاهده می کردم…” (افلاکی: 2/680). این شمس همان طور که بزرگ می شود دارای قدرتی عجیب می گردد که می تواند بر هرکه خواهد اثر بگذارد؛ مثلا وقتی او از موذن مسجدی تقاضا می کند که در آن جا بیاساید و موذن اجازت نمی دهد، شمس می گوید: “زبانت بیاماساد! فی الحال زبانش برآماسید” (افلاکی: 2/624 و 625) امام مسجد که موذن را در حالت نزع می بیند از شمس تقاضای عفو می کند اما شمس می گوید که کاری است که شده! و فقط لطفی می نماید و در حق موذن دعا می کند که با ایمان بمیرد!
ما آب حیات می فروشیم.
کتاب وب : خدمات ویژه برای خرید کتاب از جمله خرید کتاب با تخفیف و ارسال رایگان کتاب به سراسر کشور
قطع کتاب | رقعی |
تعداد صفحه | 278 |
نوع جلد | شومیز |
نویسنده | |
مترجم | |
ناشر | |
نوبت چاپ | 1 |
تاریخ چاپ | 1400 |
موضوع | نقد ادبی |
شابک | 9789643347604 |
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به سایت کتاب وب می باشد.